طرّاحی، نقّاشی و نیز فرایند تولید یک عکس اشتراکاتی دارند. هر کدام میکوشند تا جهان زنده را متوقف کنند و آن را در قابی دو بعدی قرار دهند. جهان، مکانی پویاست و افراد و موضوعات در فضایی سهبعدی در حرکتاند. در مقابل، عکس و نقّاشی افزون بر توقف زمان، توجّه مخاطبان را نیز به بخش قاب شدهای از جهان جلب میکنند، جایی که روابط فضایی اکنون در آن منجمد شده و در قابی دو بعدی بازنمایی میشود. هم در عکّاسی و هم در نقّاشی، هر چه پویاست ایستا میشود و دنیای سهبعدی، دوبعدی میشود. نقّاش اثرش را میسازد، روی آن کار میکند و با مراجعهی دوباره به دنیای واقعی، در آن بازنگری میکند و یا اصلاً آن را بر اساس تخیّل بهوجود میآورد. در مقابل، عکّاسی بخشی از دنیای واقعی را قاب گیری میکند و عناصر موضعی را در آن قاب سازماندهی میکند.
فرایندهای متفاوت عکّاسی و دستکاری دیجیتال تا اندازهای امکان بازسازی تصویر را فراهم میکند امّا اگر قرار نباشد این اثر، هنر دیجیتال خوانده شود، مادهِ خام عکس، محصول نخستین گزینش از دنیای واقعی است. قدرت تخیّل زیادی لازم است تا یک عکّاس خوب باشید. برای نقّاش بودن، تخیّل کمتری لازم است چون شما میتوانید چیزها را بسازید. هم نقّاش و هم عکّاس هر دو سعی مینمایند تا در یک قاب با یک ترکیببندی بهتر که از اصولی خاص پیروی مینماید تصویری دلنشین را چه به لحاظ دیداری و چه روان شناختی خلق کنند و توسط کادربندی هر چه بهتر مخاطب را مجذوب تصویر درون قابی که خلق نمودهاند نمایند.
کادربندی در عکّاسی، عامل تعیین حدود فضای عناصر تشکیل دهنده تصویر است و عکّاس با در نظر گرفتن روابط خاص بین عناصر و جزئیات، تصویر را در آن محدود میکند. در واقع، کادربندی در عکّاسی اوّلین عاملی است که بیننده با آن تماس پیدا میکند، امّا شکل کادربندی در عکّاسی نیز در بیان تصویر مؤثّر است. هرچند که در گذشته کادرهای رایج در هنرهای تصویری مانند نقّاشی، مینیاتور و غیره مستطیل عمودی و افقی، دایره، بیضی و برخی اشکال هندسی دیگر بودهاند، امروز در عکّاسی از کادربندیهای مربع و مستطیل استفاده میشود.
اهمّیت ترکیببندی در عکّاسی (Composition in Photography)
ترکیببندی[1] عبارت است از نحوه قرارگیری یا تنظیم عناصر بصری در یک اثر هنری بطوریکه آرایشی دلنشین و متعادل ایجاد نمایند. ترکیببندی اگر چه بر روی نحوه بیان موضوع تصویر تأثیرگذار است، اجزا و فنون آن مستقل از موضوع اثر، مورد بحث قرار میگیرد. ترکیببندی در هر کار هنری از جمله موسیقی، شعر و همه هنرهای تصویری همچون نقّاشی، مجسّمه سازی، عکّاسی، سینما و غیره کاربرد دارد. شاید بتوان گفت که ترکیببندی یکی از جنبۀهای کلیدی آثار هنری است. در هنرهای تصویری گاهی از کلمات دیگری همچون ساختار شکلی[2] یا طرّاحی[3] به جای ترکیببندی و یا جنبۀهایی از آن استفاده میشود.
ترکیببندی، از بدو پیدایش عکّاسی در میانهی قرن نوزدهم، که بهعنوان چیدمان دلنشین عناصر عکس شناخته شد، افراد درگیر با عکّاسی را به خود مشغول کرده است. تصویر گرایان (پیکتوریالیستها[4]) پذیرفتند که عکّاسی هنری، به پیروی از قوانین ترکیببندی نقّاشی و تصویر سازی نیازمند است. تأثیر عقیدهی آنها هنوز هم احساس میشود. امّا در عکسهای پیشگامان مُسَلّم عکّاسی (مانند فاکس تالبوت[5] و فنتون[6]) معیارهایی آشکارا نو گرایانه وجود دارد که نشان میدهند عکّاسی در جایگاه خویش، یک رسانهی منحصر به فرد است. عکّاسی فقط در برخی موارد مشخص با نقّاشی اشتراک دارد و این موارد کمتر از آن است که تحت سلطهی اصول ترکیببندی نقّاشی قرار گیرد.
ترکیببندی و نحوه کادربندی تصویر در عکّاسی اهمّیت زیادی دارد. برای گرفتن یک عکس خوب، داشتن تکنیک بالا کافی نیست بلکه همراهی تکنیک با ترکیببندی مناسب است که میتواند نتایج چشمگیری ایجاد نماید. ترکیببندی بر نحوه دریافت مخاطب از تصویر تأثیر مستقیمی دارد. چینش اجزا و عناصر مختلف در کادر تصویر، ارتباطی که با یکدیگر برقرار میکنند و در نهایت تصویری که تشکیل میدهند، محتوای عکس را ایجاد مینماید.
سه اِلِمان اصلی عکس خوب نور، کادربندی و زمان بندی درست هستند. بر خلاف سایر جنبۀهای تکنیکی عکّاسی همچون فوکوس کردن یا نوردهی مناسب و مواردی از این دست که تعاریف مشخّصی بر اساس نوع استفاده از آنها موجود است، برای ترکیببندی صحیح مرزهای مشخّصی وجود ندارد. به عبارتی دیگر، اگر چه روشها و قواعد مختلف ترکیببندی تعریف شده است ولی در نهایت ممکن است در یک عکس خاص هیچکدام از آن قواعد بکار نرود و در عین حال تصویر نهایی بهترین ارتباط را با مخاطب برقرار کند. از طرف دیگر به دلیل اینکه مخاطبان مختلف سلایق مختلفی دارند، فنون ترکیببندی بکار رفته در یک تصویر خاص ممکن است همانطور که برای عدهای تصویر را خوشایندتر میکند، برای افراد دیگری جذابیّت نداشته باشد.
به همین علّت، نتایج حاصل از بکارگیری فنون ترکیببندی تا اندازهای به سلیقه عکّاس و مخاطبین او بستگی خواهد داشت. خیلی از صاحب نظران عقیده دارند که اوّلین قانون ترکیببندی این است که قانونی وجود ندارد. به همین علّت اصولاً هیچ ترکیببندی خوب یا بدی را نمیتوان در حوزه عکّاسی بطور قطع تجویز نمود. هر عکّاس برای رسیدن به معنای مورد نظر خود ممکن است از ترکیببندی ویژهای در تصاویر خود استفاده کند. کلّیه قوانین و اصول ترکیببندی پیشنهادی است که عکّاس پس از بررسی و آموختن آنها مجاز است که از آنها تبعیّت کند یا برای رسیدن به اهداف مشخص خود آنها را نادیده بگیرد و در هم بشکند. تبعیّت از این قوانین یا شکستن آنها به آگاهی و دانش نسبت به این اصول و قواعد دارد.
با این وجود روشها و قواعد بسیاری برای ایجاد یک ترکیببندی جذاب و تأثیرگذار در عکسها ابداع شده است که با بکارگیری آنها میتوان قدرت بصری عکسها و اثرگذاری آنها را به میزان زیادی افزایش داد. یادگیری اصول ترکیببندی میتواند تواناییهای عکّاس را در زمینه زیبا شناختی افزایش دهد و او را در بکارگیری مناسب دوربین عکّاسی برای رسیدن به نتایج تصویری مورد نظر خود قدرتمند سازد.
البتّه این اصول نباید جایگزین خلّاقیّتهای شخصی افراد گردد و در مواردی حتّی لازم است قواعد متعارف در محدوده ترکیببندی شکسته شود تا طرحی نو و بیانی نو شکل گیرد. توجّه به این نکته مهم است که شکستن قواعد ترکیببندی توسّط یک هنرمند، وقتی معنی دارد که او قواعد را بلد باشد و ارائه یک ترکیببندی ضعیف در تصاویر، الزاماً نشان دهنده خلّاقیّت و نوآوری نخواهد بود.
بطور کلّی عکس خوب آمیزهای از تکنیک خوب و ترکیببندی محکم (اصولی) است. اگر چه ممکن است همهی افراد در مورد فرایند ترکیببندی هم عقیده نباشند، امّا اکثراً قبول دارند که به کار گرفتن ترکیببندی عکس را دلنشینتر و از نظر هنری قویتر میکند. تکنیکهای عکّاسی ممکن است پیچیده باشند، امّا به کار بردن آنها قاعدهمند و نتیجهی بکار گیری آنها قابل پیشبینی است. در مقابل، ترکیببندی به تفاوتها و سلیقههای شخصی وابسته است. ترکیب بندی موضوع دشواری است که با تمرین بسیار باعث میگردد تا عکّاس پس از مدّتی در ضمیر ناخوآگاه خود از قوانین آنها استفاده کند. این دشواری برای کسانی که عکّاسی را بهعنوان حرفه یا هنر آغاز کردهاند بیش از پیش سخت به نظر میرسد امّا با کمی دقّت و پشت کار آسان خواهد شد.
عکّاس از لحظهای که موضوعی را انتخاب یا موضوعی باعث جلب نظرش میشود، روند تولید عکس از همان لحظه آغاز میگردد. ترکیببندی همهی آنچه را که در فرایند تهیّهی عکس دخالت دارد را در بر میگیرد. این فرایند با بررسی و شناسایی موضوع آغاز میشود. کار با انتخاب و تجزیه و تحلیل ادامه پیدا میکند و زمانی به پایان میرسد که عکس در برابر چشمان مخاطب قرار میگیرد.
ترکیببندی راهکاریهایی را برای تجزیه و تحلیل موضوع و بررسی آن از جهت ویژگیهای بصری، راهکارهایی را برای درک بهتر در قاب دریافتهای احساسی و انگیزههای شخصی و نیز راهکارهایی را برای چینش عناصر در یک مجموعهی منظم و منطقی در یک عکس منحصر به فرد، ارائه میکند. عکّاسی تنها ظبط یا نمایش واقعیّت نیست. از آنجا که عکّاسان باید روشهای مختلفی را در انتخاب بخشی از دنیای واقعی تمرین کنند، بنا بر این ترکیببندی بیانگر خصوصیّات فردی عکّاس خواهد بود.
قوانین ترکیببندی، اصولی سازمان یافته و محکم را پیش روی عکّاسان قرار میدهد، امّا از سوی دیگر این اصول میتواند بندی بر دست و پای هنرمند باشد که وی را از خلّاقیّت باز دارد و منجر به تولید عکسهایی قراردادی و تکراری شود.
برای آن که مخاطب نسبت به عکس احساس خوبی داشته باشد، آن عکس باید خوش ترکیب باشد. بسیاری از آنچه که قوانین ترکیببندی خوانده میشوند، اصولی است که بطور سنتی از سوی نخبگان و نیز کاربران بهعنوان عوامل تأثیر گذار شناخته میشوند بی آن که مبانی علمی و پژوهشی داشته باشند.
آفرینش عکس، قراردادن چارچوب در اطراف موضوع انتخابی است. تناسب چارچوب و مکانی که موضوع در آن قرار داده میشود، بر چگونگی خوانش عکس اثرمیگذارد. عکّاسی جهان متحرک را در یک عکس ثابت میکند. عکّاس میتواند گذر زمان را با کشیدگی در تصویر نشان دهد یا لحظهای از یک کُنش را به اصطلاح منجمد کند. روشهای گوناگون عکّاسی، شیوههای متفاوت ترکیببندی را میطلبد. هدف از تهیّهی عکس چیست؟
ما عکس میگیریم که تجربیاتمان را به اشتراک بگذاریم، تا به دیگران چیزهایی را نشان دهیم که در غیر این صورت نمیدیدند، برای گفتن چیزهایی دربارهی جهان یا خودمان، چیزهای که با کلام به خوبی بیان نمیشد.
ترکیببندی فرایند تشخیص و چیدمان عناصر برای ارائهی یک عکس مُنسجم است. هر چیزی که در عکس وجود دارد، ترکیببندی را شکل میدهد. یاد گرفتن ترکیببندی مانند یاد گرفتن زبان است. وقتی زبانی را یاد گرفتید، هنگام صحبت کردن، آگاهانه به ساختار گفتارتان توجّه نمیکنید. عکّاس باید بکوشد که زبانش در ترکیببندی روان باشد.
ما نسبت به آنچه در عکس وجود دارد همان طور واکنش نشان میدهیم که نسبت به چیزهای واقعی. خیلی ساده میشود گفت: هر چه عکس بهتر باشد واکنش ما قویتر است. چطور این را بفهمیم؟
تصاویر دلخراش از سربازان کشته و زخمی، برای شما تکان دهنده است. اگر ما عنصر موجود در عکس را که یک انسان است، تشخیص ندهیم، عکس را در قاب مجموعهای از رنگهای قرمز، صورتی و خاکی خواهیم دید. ترکیببندی یک فرایند ساختارمند است، امّا تسلّط بر آن، این فرایند را ساده و کاربرد آن را روان خواهد کرد. ترکیببندی به احساس نیاز دارد و بدون احساس، میتواند رضایتی سطحی ایجاد کند امّا عکس بدون معنا باقی خواهد ماند.
برای آن که بتوانیم درک بهتری از اصول ترکیببندی داشته باشیم، عناصر پایه ترکیببندی در عکس باید تجزیه شوند. گرچه بهتر است این عناصر بطور مجزا بررسی شوند امّا ترکیببندی فرایند در هم آمیختن آنها است. مانند مواد لازم در دستور پخت غذا. دوربین به ندرت با یکی از عناصر بهصورت مجزا مواجه میشود. در مواجهه با هر موضوع، عکّاس باید نخصت عناصر اصلی (پایه) صحنهای را که روبهروی دوربین قرار دارد، کشف کند. تنها آن زمان است که تصمیم گیری برای نحوهی ترکیب و توازن آغاز خواهد شد.
طرح دیدگاه شخصی در بکارگیری عناصر پایه در ترکیببندی مهم است. زیرا که راههای دستیابی به یک نگاه و شیوهی شخصی در عکّاسی را ایجاد میکند و باعث میگردد تا با در هم شکستن قوانین عکسهای قوی را بیافریند. اگر ترکیببندی اساس دستور زبان تصویر است، بنابراین عناصر بصری، خط، شکل، تون، فرم، بافت، فضا و رنگ واژگان آنند.
چشم و دوربین، یکسان نمیبینند. مغز فعالانه و پیوسته در حال پردازش اطلاعاتی است که از چشمها میگیرد. مغز انسان در فعالیتی مداوم، جزئیات ناخواستهای را که در نگاه غیر فعال دوربین عکّاسی ارزشی مساوی با عناصر اصلی کسب میکنند، حذف میکند. این جزئیات، گاه بدون آن که توسط عکّاس دیده شوند یا مورد توجّه قرار گیرند، درون عکس قرار میگیرند و در نهایت بر پیام موجود در عکس تأثیر میگذارند.
کسی که میخواهد عکس بگیرد، دوربینش را همراه میبرد. اینکه چه چیزی توجّهاش را جلب کند، کاملاً وابسه به دلیلی است که برای به همراه داشتن دوربین دارد – شاید علاقه داشتن به مردم یا منظره.
وقتی چیزی توجّهاش را جلب میکند، میایستد، دوربین را تا سطح چشمانش بالا میآورد و دکمۀ شاتر را در لحظه اوج احساسات میفشارد. عکسهایی که این گونه گرفته میشوند، غالباً مأیوس کنندهاند؛ اگر چاپ شوند یا به دیگران نشان داده شوند، معمولاً باید توضیحاتی نیز در مورد آنچه که قرار است در عکس نشان داده شود، با عکس همراه شود.
مشکل این است که دوربین برای ثبت چیزهای ثبت ناشدنی مورد استفاده قرار میگیرد. شاتر با هدف ثبت اندیشه یا واکنش فردی انسانها در مقابل یک صحنه یا رویداد فشرده میشود. بهعبارت دیگر هنوز عکسی گرفته نشده است. بخشهای اصلی عکس که شناخته میشوند و به اتفاق یکدیگر پیام عکس را به بیننده انتقال میدهند، به نوعی همچنان ظبط نشدهاند و معنای عکس را ناواضح گذاشتهاند. چنین عکسهایی که چون اصول پایه ترکیببندی را ندارند چشم نواز نیستند و به دل مخاطب نمینشیند.
بسیاری از عکّاسان در ابتدا وسوسه میشوند که تا حدِّ امکان عناصر بیشتری را در عکسهایشان بگنجانند امّا عکّاسان کار کشته میدانند که فوت و فنّ واقعی در این است که چیزهایی را که باید حذف شوند انتخاب کنند. این نوع ویرایش هوشمندانهی صحنه، شیوهای بسیار رضایت بخش است که تنها با تمرین، انعطاف و تجربه به دست خواهد آمد. همیشه به این نکته توجّه داشته باشید که برای ساده کردن عکس و تقویت پیامتان چه چیزهایی میتوانند از عکس حذف شوند. (نزدیکتر رفتن معمولاً بهترین توصیه است).
هر گاه عکّاس از ابتدا به فواید سازماندهی عکس بهعنوان تلاشی برای القای پیام توجّه کند، آگاهانهتر اقدام به انتخاب کادربندی و چیدمان خواهد کرد. با تمرین و تکرار این امر تبدیل به عادت همیشگی خواهد شد. مهارت فنّی به همان انداره اهمّیت دارد که ترکیببندی. چرا که قویترین پیام تنها از تلفیق ترکیببندی مستحکم با مهارتهای فنّی ایجاد میشود. زمانی احساس موفقیّت خواهید کرد که در بازنگری عکس در یابید که تمام عناصر موجود در عکس کار کردی مشخص دارند. یک موفقیّت خوب برای تمرین این مهارتها، مناسبتهای عمومی بزرگ است. به هر سو که نگاه کنید، خواهید دید صحنههایی را میچینند، شخصیّتهایی در فعالیت و حرکت هستند، نمایشهایی در حال ارائه است. عکّاس باید به سرعت بیاندیشد و عمل کند.
یکی از درسهای بنیادی که باید آموخت این است که عکس گرفتن از آنچه در لحظۀ فشردن شاتر با قاب ذهن شما مطابقت دارد، بسیار آسان است. ترکیببندی به شما کمک میکند تا به یاری ایدهها و احساساتتان با آنچه روبروی دوربین شما قرار گرفته است، رابطه برقرار کنید. غالباً عکّاسان ایدههایی را از هنرهای زیبا وام گرفتهاند و کوشیدهاند اصولی از ترکیببندی را که ویژهی آنها بوده است، بهعنوان یک ابزار برای بررسی عکس نهایی بعد از اتمام کار و نه برای استفاده در روند تولید عکس، مورد استفاده قرار دهند. ترکیببندی نوعی فرایند ویرایش ذهنی است که عکّاس برای انتقال آسانتر معنا به مخاطب از آن استفاده میکند.
پیکتوریالیسم، یک جنبش عکّاسی در میانههای قرن نوزدهم در اروپا و ایالات متحده بود که نقش به سزایی در مقبولاندن عکّاسی به عنوان یک شاخه از هنر داشت. این جنبش توانست بحث ماهیّت زیباشناختی عکّاسی را توسعه داده و به تأمل در باب ارتباط آن با دنیای مدرن کمک کند
منبع: بر گرفته شده از کتاب: آشنایی با قوانین پایه، سبک و ژانرهای عکاسی نویسنده: حمید حساس